خوابش رو دیدم و نگاهم که بهش افتاد قلبم انفجار نور و ستاره کرد و سرمست بیدار شدم. حالا درسته که با زور و کتک از عاشق ول نکن بودن جدا شدم و دیدم عجب باگهای غیرقابل انکاری داشتهها، اما لااقل تو قلمروی خوابها عشق نمیمیره. (نه اینکه تو بیداری هم مرده باشه، نه)
آهنگای شاد که میذارم و به رقص درمیام، تو خیالم میبینم توی یه مهمونیام و اون هم از سر اتفاق حضور داره و چنان میرقصم که گویی چشمهاش قراره رقصیدنم رو تماشا کنه! شبها که خونواده سیب ممنوعه نگاه میکنند، موزیک ویدیوی پایانیش که با تیکههای سریال درست و با آهنگ امید عامری صداگذاری شده شبیه همچین چیزیه. پسر داستان، مست و بی خود معشوق سابقش رو میبینه و کنترل از کف میده و آخ، آخ که چقدر دلم میخواد خودمون رو جاشون تصور کنم. مثلا مست باشه و زیبایی آشنای دختر کوچولوی نه خیلی غریبه جلبش کنه . اون وقت بهش بگم تو مستی! و یه بار دیگه دست بکشم رو زبری صورتش که امیدوارم چندروزی از اصلاحش گذشته باشه.
من از شما میپرسم، رشتهی وفا مگر گسستنیست؟