خاکستر پروانه ها

او را در دفتری به سنجاقی مصلوب کرده بودند

خاکستر پروانه ها

او را در دفتری به سنجاقی مصلوب کرده بودند

وه مگر به خواب‌ها ببینمت

خوابش رو دیدم و نگاهم که بهش افتاد قلبم انفجار نور و ستاره کرد و سرمست بیدار شدم. حالا درسته که با زور و کتک از عاشق ول نکن بودن جدا شدم و دیدم عجب باگ‌های غیرقابل انکاری داشته‌ها، اما لااقل تو قلمروی خواب‌ها عشق نمی‌میره. (نه اینکه تو بیداری هم مرده باشه، نه)

آهنگای شاد که می‌ذارم و به رقص درمیام، تو خیالم می‌بینم توی یه مهمونی‌ام و اون هم از سر اتفاق حضور داره و چنان می‌رقصم که گویی چشم‌هاش قراره رقصیدنم رو تماشا کنه! شب‌ها که خونواده سیب ممنوعه نگاه می‌کنند، موزیک ویدیوی پایانیش که با تیکه‌های سریال درست و با آهنگ امید عامری صداگذاری شده شبیه همچین چیزیه. پسر داستان، مست و بی‌ خود معشوق سابقش رو می‌بینه و کنترل از کف میده و آخ، آخ که چقدر دلم می‌خواد خودمون رو جاشون تصور کنم. مثلا مست باشه و زیبایی آشنای دختر کوچولوی نه خیلی غریبه جلبش کنه . اون وقت بهش بگم تو مستی! و یه بار دیگه دست بکشم رو زبری صورتش که امیدوارم چندروزی از اصلاحش گذشته باشه. 

من از شما می‌پرسم، رشته‌ی وفا مگر گسستنی‌ست؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد