ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
هر چی فکر میکنم میبینم که نمیتونم بدون عشق با کسی بخوابم. تو که نه تنها عشق من نیستی بلکه جنازهی معشوق و قاتل عشقمی. آره من مثل سه سال گذشته به تصور کردنت ادامه میدم اما در واقعیت این ارزش و اعتقادمه که منو پیش میبره. بدون عشق سکس چیزی بیشتر از خودارضایی و دیگرارضایی نیست. پیوند نیست. اتصال نیست. زیبا نیست. شعر نیست. هنر نیست. .
اون شب بهم گفتی «کارمون با هم تموم نشده، به هم گره خوردیم، نمیدونم تو هم حسش میکنی یا نه». معلومه که میکنم. اما اینا همهش داستانه. واسه یه داستان باهات نمیخوابم. مدتهاست که از دوراهی تجربه و معنا گذشتم و تاوان پایبند معنا بودن رو پذیرفتم.
ولی مرد، معلومه که گره خوردیم. اما فقط تو نیستی. انگار همهمون گرههای یه کلافیم. یک کلاف و هراز گره.