خاکستر پروانه ها

او را در دفتری به سنجاقی مصلوب کرده بودند

خاکستر پروانه ها

او را در دفتری به سنجاقی مصلوب کرده بودند

عشق چاق

بعد از پرخوری دیروز حق دارم این‌ها رو بنویسم؟ بله فکر می‌کنم داشته باشم :))

حالم که در اثر درامای اخیر بد بود و تو تاریک ترین نقطه‌ی این تونل دراز کشدار -که از قضا آخر تونل بود-مونده بودم، در عرض سه چهار روز دو کیلو کم کردم. شکیبا گفت شاید عشق باشه که داره از تنت میره و لاغر میشی. این واقعا قابل تامله. حتی اینکه چرا من چنین عشق‌آلود موندم و اون راحت گذر کرد رو هم توجیه می‌کنه. چرا؟ چون  دوپاره استخون بود. شاید عشق برای ذخیره شدن به بافت چربی احتیاج داره. شاید اینکه میگن عشق بعد از ازدواج واقعی میشه با اینکه آدما معمولا بعد از ازدواج چاق میشن هم ارتباط داشته باشه. جهان چقدر رمز و راز داره و ما نمی‌دونیم. الله اکبر :))

به هرحال چقدر اینجوری تصویر نادیده‌ی خودم رو بیشتر دوست دارم. همچنان اضافه‌وزن دار محسوب می‌شم اما شیش و نیم کیلو کجا و  یه کیلو اضافه‌وزن الانم کجا؟ همچنان در زمره‌ی تپلانم اما جل الخالق که حتی احساس زیباتر بودن هم می‌کنم. 

احتمالا توی اون نامه‌ای که برای ۲۷ سالگیم نوشتم و قراره روز تولدم به دستم برسه ذکر کردم که یگانه‌ی عزیز امیدوارم زیر هفتاد کیلو باشی. خب، واقعا چیز سخت و دور از ذهنی نبود. زندگی ناچاق خیلی قشنگ‌تره اصلا. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد