خاکستر پروانه ها

او را در دفتری به سنجاقی مصلوب کرده بودند

خاکستر پروانه ها

او را در دفتری به سنجاقی مصلوب کرده بودند

به عشق عاشقم نه بر وصال تو

تو اون پادکست گفتم اما تو داستان منی و تو دیگه پیدات نشد که بگی افسردگی باباطاهر چه کوفتیه. فکر کردم نکنه حوصله کردی و سرسری پادکستو گوش دادی و به من که رسیدی مثل تیلور که میگه when you say oh my god she's insane, she wrote a song about me, چشات چهارتا شده باشه که من؟ من داستان این دخترم؟ و ژست دوستانه و بیخیالی که توی مکالمه باهات نشونت دادم کنار رفته باشه و فهمیده باشی هنوز هم داستان منی. آدمی که اورتینک می کنه می دونه که میشه از جمله ی قبلی، جمله ی اول رو نتیجه گرفت که شاید چون فهمیدی که داستان من هستی دیگه پیدات نشده تا معنی افسردگی مسخره ی باباطاهریت رو بگی.

تو سریال high school musical یکی از پسرهای دبیرستان از یه روز تصمیم می گیره صادق باشه و هر تقلبی که کرده رو اعتراف کنه اما توی صادق بودن و اعتراف کردن زیاده روی می کنه و نتیجه ی صداقتش رضایت بخش نیست. من هم وقتی اون حرف رو توی پادکست زدم می خواستم یک بار برای همیشه خودم رو تو برکه ی خجالت از راجع بهت فکر کردن بندازم و اعتراف کنم که تو داستانمی. بعدش خجالت زده شدم اما پشیمون نیستم. چون این زندگی منه، شعرهای منه، حرف های داخل سر منه، داستان زندگی منه و به هیچ کس دیگه ای ربط نداره که چه رویدادی در زندگی من بولد و تاثیرگذار بوده. 

دیشب ساعت 00:00 شکیبا گفت آرزو کن و من آرزو کردم یه بار برای همیشه رو در روی خودت بهت یادآوری کنم چقدر دوستت داشتم وبگم این عشق چه تاثیر دیوانه واری روم گذاشت و یکی از مبداءهای تاریخ زندگیم شد. یه روزی که کار و زندگیم با عصبی یا احساساتی شدن به هم نریزه شاید بهت گفتم. از تو هرآنچه برای من مانده احترامیه که برای تو و خودمی که دوستت داشتم هنوز هم قائلم و حسرت و دلتنگی برای منِ عاشقم. بعضیا میگن آدما عشق رو دوست دارن نه معشوق رو، و برای خود عاشقشون دلتنگ میشن نه برای معشوق. این برای من صادق نبود. تا مدت ها برای خود خود خودت دلتنگ بودم و اما حالا بعد از این سال ها تنها حسرتی که رو دلم مونده حسرت خودمه. دیروز تو مترو یه دختر سرش رو رو شونه ی پسری که کنارش بود گذاشته و خوابیده بود. من یاد خودم افتادم و دلم برای منی تنگ شد که شاید یه روزی یه ناشناس راجع بهش نوشته باشه که امروز دختری رو دیده که تو مترو رو شونه ی پسر کناردستیش خوابش برده. 

نظرات 1 + ارسال نظر

قشنگ بود

ملسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد