خاکستر پروانه ها

او را در دفتری به سنجاقی مصلوب کرده بودند

خاکستر پروانه ها

او را در دفتری به سنجاقی مصلوب کرده بودند

از ارتفاع صلیبم

نه راستش فکر نمی‌کنم حتی هنوز هم توان مواجه شدن با تهران رو داشته باشم. می‌دونم که زیاد از حده، می‌دونم که خیلی به درازا کشیده اما چه کنم؟ انکارش کنم؟ 

چندماه پیش به طور مداوم در رنج بودم و دیگه تبدیل به حالت عادیم شده بود. خب بود دیگه، چه کارش می‌کردم؟ پذیرفته بودم هست که باشه و نره. فقط گاهی توی کانال یه چیزی می‌نوشتم که گویای رنج باشه. هر چی اون کانال رو میرم بالا و نگاه می‌کنم می‌گم اوه چقدر ناله کردی خجالت نمی‌کشی؟ خب چی می‌گفتم؟ همین بودم دیگه. سراپا همین بودم. می‌خواستم بگم حالا هم از نظر کیفیت، احساسی مشابه با اون زمان نه چندان دور دارم. نمی‌خوام این کیفیت آشنای رنج، مداوم باشه‌. باید تموم شه. باید تموم شه‌.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد