امروز به بطالت و تباهی کامل گذشت و من دیگه دچار درماندگی آموخته شده شدم که "خب نمیشه دیگه". یکشنبه باید وقت روانپزشک بگیرم و شاید روانشناس. نمیدونم آیا روانپزشکها هم آموزش میدن؟ خب مثلا یه بخش رواندرمانی آموزشه که مراجع توانمند شه و یادبگیره خودش از پس مشکلاتش بربیاد (اگه این مشکل تصمیمگیری رو نداشتم به درمانگری به طور جدی فکر میکردم). نمیدونم واقعا. اما چون احتمال نقص توجه و بیش فعالی بزرگسالی رو میدم، احتمالا اولین گزینهم روانپزشک باشه. هر وقت مامانم بخاطر بیدلیل دویدنم تو خونه میگفت "مطمئنی بیشفعال نیستی؟" به نظرم دور از عقل میومد چون همیشه زیادی آروم و تو خودم بودم.
میگفتم که امروز تماما به بطالت و تباهی گذشت و این یعنی چت کردن، چت کردن و بیوقفه چت کردن. اولین نکتهی چتها این بود که با ندا عکسهای پروفایل دو سه نفر رو چک و افراد داخلشون رو با هم مطابقت دادیم. نتیجه این شد که نه تنها کراش ندا با دوست محمدرضا دوسته، بلکه دوست صمیمی کراش ندا تو عکس اول پروفایل محمدرضا حضور داره. آیا این مهمه؟ خیر. ولی بعدش به طرز مرموزی محمدرضا عکسهاشو هاید کرد :))
باز تا صبح با علی حرف زدم و حرف زدم و هی از خوبی هم تعریف کردیم. و شبهایی که با علی صبح میشه رو دوست دارم. محبت کردنم بهش برای خود محبته و خب دارم به دوجانبه بودنش عادت میکنم. چون که... محبت خوبه دیگه. اونقدر صمیمی شدیم که حتی بهم گفت خواب بوسیدن ندا رو دیده :)) چند شب پیش هم تا صبح بیدار بودیم و همزمان آهنگای شادمهرو گوش میکردیم.
و آه! گریه کردم. پس از مدتها گریه کردم و این باید به لباس سبزی که پوشیدم ربط داشته باشه. مدتیه که میدونم چیزها به تدریج رخ میدن و ناگهان اتفاق افتادن نادر اما مرواریده. اما من، منم اگر اینطور فکر نکنم؟ متوجه شدم هنوز پیامهایی مونده که فرموش کرده بودم پاکشون کنم. خوندشون گریه داشت و این لباس سبز بلندی که همینطور محض راحتی از شلوار تن کردم حکم کفش سیندرلا رو داشت که خب چون فقط یه دونه ازش داشتم، جایی جا نموند! و من اون آخرین پیامها رو هم پاک کردم و فهمیدم خب نه، آدم جدیدی که ذکر کرده بودم هم زشت نیست و این عینک بنفش کهنه، همهچیز رو جوری بهم نمایش میده که نباید. یعنی ممکنه به ناگاه تو این لباس سبز خاطرهناک و همزمان با آخرین گریه، تهیِ تهی شده باشم و عینک مقایسهی هر آدم احتمالی باهاش رو از چشمم درآورده باشم؟
از شباهت کلمۂ خاطره ناک با خطرناک خوشم میاد.
راست میگیییی
بخشی از مسائلت اجتماعیه و مقصر تو نیستی.
در مورد ADHD و بیش فعالی هم سرچ کن تو اینترنت ببین علایمش را داری؟ مثلا اگه شب امتحان خوب میخونی نمیشه گفت ADHD داری چون باید همیشه بدون استثنا اونجوری باشی.
دختر خوبی هستی.
نمیدونم چی بگم...آیا دنیا را سخت گرفتی یا دنیا سخت تو را گرفته!
عا
نمیدونم.
ممنون 3>