خاکستر پروانه ها

او را در دفتری به سنجاقی مصلوب کرده بودند

خاکستر پروانه ها

او را در دفتری به سنجاقی مصلوب کرده بودند

کمی پراکنده

ممکنه این نقطه ضعف رو کم کم محو کنم. ممکنه بتونم با آدمایی که می‌دونم دوست نیلوفرن ارتباط برقرار کنم و کودکانه خشم نگیرم که کسی که با اون دوسته، نمی‌تونه به من نزدیک شه. اما در انتها دلم با هستی صاف نمیشه. به رسم "ترین‌ها"یی که هر اسفند گفته میشه، هستی روادارترین امسال بود. کنه وجود من رو به دروغ جلوی نیلوفر انکار کرد تا مبادا ناراحت بشه، و تمام این‌ها رو از من پنهان کرد تا مبادا ناراحت بشم. رواداری به رذالت تنه می‌زنه دوست من. 

اگه کسی ازم بپرسه چه خبر؟ خواهم گفت واقعا هیچ. در هیچ و پوچ دارم زندگی می‌کنم. جز سه دوست نادیده‌م با کسی حرف نمی‌زنم، هیچ کس رو نمی‌بینم، تفریح خاصی ندارم و هر از گاهی به فعالیت‌های موردعلاقه‌ و موضوعات علمی موردعلاقه‌م می‌پردازم که جدی میگم، دیگه حالم ازشون به هم می‌خوره. 

تو دو هفته‌ی اخیر برای دو تا نشریه مطلب فرستادم و موضوعم برای  مسابقه سخنرانی علمی ترویجی دانشگاه تهران تایید شد و تو دوهفته‌ی پیش رو باید ساختار و متن سخنرانی آماده کنم. تا حالا این کار رو نکردم. اما بعید نیست حتی برنده شم. و تمام این‌ها مسخره‌ست چون از هیچ چیز لذتی نمی‌برم ومطلقا شاد نیستم.

نظرات 1 + ارسال نظر
رویا 1399/12/06 ساعت 16:56 http://Chiksay.blogsky.com

هوف :(
«می‌گذره» چیزیو بهتر می‌کنه؟
نمی‌دونم
منم خودمو می‌زنم به بی‌خبری
جدیدا وبتون می‌خونم، سرگرمی خوبیه. شاید به تو هم کمک کرد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد