ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
سلسلهی یادآوریها به این جمله ختم شد.
دارم کم کم ایدهی شروع پژوهش رو جدی میگیرم. داشتم یه مقاله میخوندم که یادم اومد چند وقت پیش که برای درخواست کار تدریس با مدیر دبیرستان سال دوم و سومم حرف میزدم کلی از معلم روانشناسی اون زمانمون تعریف کرده بود. گفته بود خیلی موفقه و دانشجوی برتر شده و بورسیه گرفته و حتما باید باهاش ارتباط برقرار کنم. ازش خوشم نمیاومد. اما امروز اسمش رو گوگل کردم و دیدم آره کلی عنوان دانشجوی برتر و پژوهشگر برتر و مقاله و سمت شغلی توی رزومهش ردیف کرده. به هر حال، به هیچ وجه معلم خوبی نبود.
از اون فکر به یکی دیگه از معلمهای همون سال رسیدم؛ معلم فلسفه و منطق سوم دبیرستان که یه روز اوایل اولین رابطهی واقعیم، یه دفعه وسط کلاس بهم گفت عاشق شدی. گفتم چطور خانوم؟ گفت مشخصه.
مگه میشه مگه میشه
عاشق نشد
مگه آدم ربات باشد
فکر کنم بشه :->