خاکستر پروانه ها

او را در دفتری به سنجاقی مصلوب کرده بودند

خاکستر پروانه ها

او را در دفتری به سنجاقی مصلوب کرده بودند

یکی اینجا درساشو خوب خونده

این یک بولشت است. چون دنیای واقعی در نظریه‌ها جریان نداره. 

باز هم قراره از نیلوفر بنویسم که گویا توی رابطه‌ش به مشکل خورده. چند روز پیش آن‌میوتش کردم تا چشمم عادت کنه و هر وقت اسمش رو می‌بینم دلم هرّی نریزه. امشب پستی گذاشت و درخواست راهنمایی کرد و راستش چیزی در دلم خواست که می‌دونستم چطور باید کمک کرد و این کار رو می‌کردم. در هر حال، اگه کسی کات کرده باشه و مشکلش این موضوع باشه هر روز دارم چیز جدیدی راجع بهش یاد می‌گیرم و هر روز مشتاق‌تر میشم که بفهمم چطور میشه این مشکل آدم‌ها رو حل کرد. اما خب، ایده‌ای ندارم چطور مشکلات درون رابطه رو باید هدایت کرد. اگه داشتم، نمی‌دونم شاید راهنماییش می‌کردم. 

عجیب نیست؟ چون توی موقعیت دونستن و کمک کردن بهش نیستم لازم نیست خیلی ذهنم رو درگیرش کنم اما یاد آلفرد آدلر میفتم. یاد آلفرد آدلر میفتم چون تمایل دارم مثبت بهش نگاه کنم. آدلر می‌گفت همه‌ی ما با حقارت‌هایی که در خودمون می‌بینیم برانگیخته می‌شیم و در سدد جبرانش برمیایم. سالم‌ترین جبران، در گروی درک این واقعیته که ضعف‌های ما تنها ضعف ما نیستند و خیلیای دیگه همین حقارت رو تجربه می‌کنند. وقتی این درک حاصل شد، آدم برانگیخته میشه تا به سالم‌ترین شکل حقارت خودش رو در سطح اجتماعی جبران کنه. یعنی چی؟ یعنی اگر من نوعی ضعف و حقارت رو توی روابط تجربه کردم، سعی کنم که این ضعف رو نه فقط برای خودم بلکه برای هر کسی که بتونم جبران کنم. این باعث میشه آدم بیش از حد هی تو لوپ فکر کردن به مشکلات شخصیش نیفته و راجع بهشون اورتینک نکنه و بهشون دامن نزنه. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد