اگه ایرانی نبودم و تو یه کشور توسعهیافته و آزاد زندگی میکردم، احتمالا تا الان وارد چیزی که دوست دارم یا حداقل فکر میکنم که دوست دارم شده بودم، امتحانش کردهبودم و ارزیابی خوبی از مسیرش و خوبی و بدیهاش داشتم. حالا ویدیوی بیست دقیقهای رابرت استرنبرگ رو نگاه میکنم و اول از همه قلبم فشرده میشه که چرا استادهای ما اینطور بانمک و شیرین و خاکی نیستند، بعد استرنبرگ میگه دو تا دانشجوی لیسانس دارن روی جدیدترین پروژهش تو زمینهی روانشناسی رابطه و عشق کار میکنند. سایت آزمایشگاههای متعدد پژوهش روابط رو نگاه میکنم که بعضی از اعضاشون سال دوم کارشناسیاند. بعد من ایرانی که در شرف ارشد خوندنم هیچ تجربهای، هیچ اطلاعی و هیچ فرصت روشنی برای شرکت توی چیزی که دوست دارم ندارم و اگه به دست بیارم هم از دیگرانی که زودتر و راحتتر از من شروع کردن کمتر و عقبتر خواهم بود.