-
ز شهر نور و عشق و درد و ظلمت/ سحرگاهی زنی دامن کشان رفت
1399/04/16 18:37
نمیدونم اثر مسکن موضعیه یا از درون هم همینقدر آرومم. نمیدونم از اون پایانهای مقطعیه یا در ابعاد وسیعتر نیز پایانی صورت گرفته. به هر حال، خالی کردن اتاقی رو میمونم برای فروش، برای به صفر برگشتن و بیهویت شدن تا آمادهی سکونت ساکنین بعدی باشه. گرچه شاید از اون دست از چکههای ذهنیه که معمولا توی کانال مینویسم اما...
-
متعلق به جبههی دشمن
1399/04/14 02:30
فردا دو تا امتحان دارم و هیچ درس نمیخونم. قصدی هم برای خوندن ندارم. این خالی بودن شبیه حال آدم بعد از یک خودارضایی بیمعناست. شاید تمام شوریدگیم رو در هوا اسپری کردم و اونقدر فشار دستم رو از سر اسپری برنداشتم که خالی شد. احساس میکنم یه جبهه بندی نامرئی وجود داره و اون، حالا متعلق به جبههی دشمنه. بدون اینکه واقعا...
-
دیدمت شبی به خواب و دلخوشم
1399/04/13 14:33
برای چندمین بار خواب دیدم که جایی در حوالی من حضور داره و چنان محق نیستم که تنها دزدکی نگاهش میکنم که در احوالات مختلف، به طور کامل از من بی خبره. این خوابها قطعا خواب خوبی نیستند اما ویژگی خاصی دارن. صورتش چنان دقیق تو خوابم رسم شده که اگه مجبور نبودم توی خواب دزدکی و کوتاه نگاهش کنم به نفسگیر بودن میرسید. این...
-
هشتم ژانویه ۱۹۵۷
1399/04/12 04:04
چند وقت پیش گیر داده بودم به تاثیر همزادها روی آدم. متاسفانه نابخردانی که حرفمو ادامه دادن این مسئله رو تا حد طالع بینی ماه تولد پایین آوردن و به "هه، نوید محمدزاده هم یه ببر کورد فروردینیه" بسنده کردن. در واقع همزاد کسیه که هم در ماه و هم روز تولد با آدم اشتراک داشته باشه. مثلا اسیتون هاوکینگ، کارل راجرز،...
-
بیرون کشیدن رخت از فلان ورطه
1399/04/11 16:00
چند روز پیش توی سمپادیا پست خداحافظی گذاشتم. گفتم اینجا تالار آینهست که هی به هر طرف نگاه کنم اشکال یکسان رو ضرب شده در بینهایت میبینم. نگفتم که آدم راه میره و یهو میبینه پاش رفته تو درامای یه نفر دیگه و نمیفهمه چطور دخیل شده. ننوشتم که طاقت دیدن پستهای هرازگاه نیلوفر رو ندارم چون موضوع تجربهی عشق برام هیبت...
-
پرنده آه فقط یک پرنده بود
1399/04/09 15:54
دنبال عکس بهتری برای پروفایل واتس اپ میگشتم که شرد مدیای چتم با فاطمه رو دیدم. به طور کل هیچ وقت جلوی به گذشته پرت شدن مقاومتی نمیکنم. همیشه مثل جنازهای کم چگال بر آب خاطرات شناور میشم، بیهیچ فاعلیتی. حدود سه هفتهی دیگه، یک سال از تاریخی که توی چت شروع به دوره کردم میگذره. حرفای پرندهی کوچیکی رو خوندم که انگار...
-
گله و گلایهای نیست!
1399/04/07 08:21
ناراحت و عصبیام و دلم میخواد با زمین و آسمون بداخلاقی کنم؛ اما خب نمیکنم. تو هفتهای که گذشت سه نفر و نصفی ناراحتم کردند. فاطمه میگفت وقتی بزرگ شده و اومده تهران دیده که چقدر آدما بر خلاف تصوری که داشته خوب و مهربونن. و خب، فاطمه یکی از همین اذیت کنندهها بود. از جایی شروع شد که داییم اتفاقی عکس یک سال پیش من و...
-
موی کوتاه، دختران نوجوان، نیلوفر
1399/04/06 18:55
مامان یک باره نصف موهام رو کوتاه کرد. شوکه شدم اما کم و بیش قیافهی جدیدم رو دوست دارم. انگار موی کوتاه امنتره، مثل دخترهای کم سن و سال. دخترهای کم سن و سال دوستم دارند؛ نمیدونم چرا. بلد نیستم دوست داشتنشون رو پاسخ بدم. دیروز یکی از هجده سالهها بهم گفت خیلی وقته دنبالم میکنه، هیچ نوشتهای رو از دست نداده و...
-
چرا توقف کنم؟
1399/04/02 09:24
یک ماهه که سر عقل اومدم. یک ماهه که رها شدم. به درگاه خدا گفتم ببین منو! پنج ماهه که این آتیش خاموش نمیشه. پنج ماهه که ذره ذره میسوزم و از تو که پنهون نیست، تو سه ماه زمستون حین سوختن گرم هم شدم. در لهیب اون آتیش پرومتهای بودم که هر روز از خاکسترم اندام میرویید تا هیزم تازهای باشم. گفتم خدایا رهایم کن و کرد. اوایل...
-
هیست-رویا-نیک
1399/03/26 23:32
امشب بیدار میمونم و MMPI رو هر جور شده تموم میکنم. جالب اینجاست که ویژگی پاتولوژیک بولدی که طبق آزمون ازم استخراج شد هیستریونیک و نمایشی بودن و جلب توجه گونه بودنه. من کجا جلب توجه میکنم؟ نه که نخواما، اصلا خیلیم دلم میخواد که یه اشعهی نامرئی از خودم ساطع کنم که آخر اغواگری و دلبری باشه و تتلو بخونه هر جا میره...
-
الاغ پیغمبر
1399/03/26 01:46
امشب برای صالح داستان تجاوز رو تعریف کردم. آخرش یه سوال عجیب پرسید: "الان خوشحالی از اینکه این اتفاق برات افتاده؟" عجیبه، اما شاید خوشحالم. قطعا اگر این همه به خیر نمیگذشت و مثل آدمایی که شانس خواهرشونه قسر در نمیرفتم خوشحال نبودم. اما شانس خواهرم بود و خوشحالم. از خلال اون قضیه خیلی چیزا روشن شد. هنوز...
-
مورد علاقهی مردان خرخوان میهن
1399/03/25 18:21
کارهای دیروز رو انجام ندادم. امروزیها رو هم شروع نکردم و شبیه شروع کنندهها هم به نظر نمیرسم. بیشتر از انجام دادن کارها دلم میخواد بشینم و بلندیهای بادگیر بخونم. آخرین بار که رمان خوندم اسفند بود و همون اولای قصهی کرونا. اینه که بدجور عطشی شدم. یکی از همکلاسیهای ندا ازش پرسیده بود کسی رو میشناسی که تو کرمان...
-
قسمتت بود
1399/03/24 16:12
امروز باید یه مقاله طور بنویسم که نیاز به تحقیق دربارهی جبرگرایی روانکاوی داره، اون فایل صوتی مکری دربارهی اینکه اصلا روان درمانی موثره یا چی رو گوش بدم و دربارهی چشم انداز زمان زیمباردو هم تحقیق کنم. خب اینا واقعا برام دوست داشتنیاند.امیدم به اینکه ترم هشت به خوبی بگذره داره بالا میره. هر روز هم قرار گذاشتم هم...
-
خوابم یا بیدارم؟
1399/03/23 15:38
حقیقتا نمیدونم چرا هر بار که خوابم روی یه ساعت منطقی فیکس میشه یه شب خواب خوش ندارم. همه چیز تا وقتی که هر روز با ساعت یه نقطه از دنیا خوابم ببره خوبه. هشت ساعت میخوابم و عمیق، خوب، عالی. اما اگه ده شب خوابم بگیره هر جور بلای خوابی هست از بیخوابی و چندساعت غلت زدن گرفته تا حالت خواب و بیداری دائمی و کابوس دیدن و...
-
ترم هشت
1399/03/21 10:54
کاش این ترم با تمام کارهای تموم نشدنی و کلاس نرفتنها بی دردسر تموم شه. شاید چندان از نظر تحصیلی دغدغهمند نباشم اما واقعا میخوام که بیشتر ازاین با مصائب کارشناسی مواجه نشم. منتال بریک داون های سر امتحانای هر ترم، آوارگیهای بیحاصل بین دفتر این مسئول و اون مسئول برای حل مشکلات انتخاب واحد، نیومدنِ نمره از دانشگاهی که...
-
گلستان شدن کلبهی احزان
1399/03/19 06:25
دیروز به مرحلهی تازهای رسیدم. از طوفان گذشتم و حالا میبینم چه خوب که رنجم کاملا بیحاصل نبوده. خب دو سه تاشعر نوشتم و پس از سالها هویت گمشدهی شاعرم رو بازیافتم. شاید اون جدال استعاری تنگاتنگی که با یک گیاه ساختم هم جزو حاصلها حساب بشه؛ چون حداقل هر چه نبود زیبا بود. در نهایت، اینکه پس از اون خوشبختی کوتاه و رنج...
-
[ بدون عنوان ]
1399/03/18 05:47
این هوای خنک پاییزیِ وسط خرداد از کجاست؟ بوی پیراهن یوسف میده.
-
کلیدواژه
1399/03/16 07:59
روانشناسی واقعا خوبه. هر جور آدمی که باشی و هر تیکهی وجودت که موکد و پررنگ شده باشه، به طریقی میتونی به روانشناسی(به عنوان رشتهی تحصیلی) متصل شی. از این فاز نصیحت و موعظهدارها یا خاله زنکها گرفته تا جاجوهایی که منتظر آتو گرفتن از دیگراناند. حتی کسایی که میخوان شهرتی دست و پا کنند، میتونن مسائل همهپسند روانشناسی...
-
گهوارهی تولد عیسایی دیگر
1399/03/15 00:16
طی بالا پایین کردن کانالها برای پیدا کردن محتوای انگلیسی یه فیلم پیدا کردم؛ از این فیلمای دبیرستانی که توی راهروی مدرسههای آمریکا میگذره و پر از قفسههای آهنی کنار دیواره و دستهی دخترای کول و پسرهای گندهبکِ بولی! اما خب در واقع داستان دختر نوجوانی بود که تلاش میکرد طبق ارزشها و آرمانهای خاصی زندگی کنه و این...
-
تو از کدوم قصهای؟
1399/03/14 09:00
به عنوان یه دندونِ خاموش شده نباید اینها رو بگم اما کی از هجوم خاطرهها در امان بودم که حالا باشم؟ خصوصا که به امتحانها نزدیک میشیم و ای بابا. خب، میدونی چندوقته سیگار کشیدنت رو ندیدم؟ و آه در تمام این چندماهِ طولانی فکر کردم که چطور دیدن تصویرت و حضور در موقعیتهای بودنت جزئی از زندگی عادیم بوده؟ تو تمام این...
-
عصب کُش
1399/03/14 05:36
شاید آرامش وسیعی که اگر کمی دقت کنم از انگشتهای پا تا فرق سرم رو فرا گرفته(شبیه خاک، شبیه آب) مرگی باشه که مدام جلوی وقوعش رو میگرفتم تا حواس و عواطفم نه زودتر، بلکه همراه با خودم نابود شن. شکست نخوردم نه! چیزی رو به درگاه خدایان مربوطه قربانی کردم و در انتظار رحمتم. که اگر نباشم هم چه رحمتی فراتر از آرامش ؟ اما یاد...
-
چه پایان خوشی برای غم
1399/03/11 22:41
دیشب ندا پرسید هنوز به عشق اعتقاد داری؟ بله. قاطعانه، بدون تردید و با ایمانی خلل ناپذیر، بله. یاد فیلم محمد رسول الله افتادم و اون صحنهای که یکی از اولین مسلمانها تحت شکنجه شهادت به حقانیت الله و رسولش رو ترک نکرد و اونقدر شکنجه شد تا پای ایمانش مرد؛ شهید شد. من توی این تمثیلِ صدراسلامی کیام؟ شهید عشق یا پیامبری در...
-
عشق چاق
1399/03/11 17:42
بعد از پرخوری دیروز حق دارم اینها رو بنویسم؟ بله فکر میکنم داشته باشم :)) حالم که در اثر درامای اخیر بد بود و تو تاریک ترین نقطهی این تونل دراز کشدار -که از قضا آخر تونل بود-مونده بودم، در عرض سه چهار روز دو کیلو کم کردم. شکیبا گفت شاید عشق باشه که داره از تنت میره و لاغر میشی. این واقعا قابل تامله. حتی اینکه چرا...
-
اینجا نوشتن
1399/03/11 03:44
به عنوان کسی که توی هر جایی که میشه نوشت یه ردی از خودش به جا گذاشته(شبیه سگهای نر که واسه علامت گذاری هرجا میرسن جیش میکنن) بیمخاطبیِ وبلاگ حس خونهی خالی رو برام داره. توی کانال تلگرام برام مهمه که زیبا به نظر برسم و درعین حال مراقب باشم که در زیادهروی دربارهی مسائل عاشقانه زیادهروی نکنم : )) توییتر و سمپادیا...
-
وه مگر به خوابها ببینمت
1399/03/11 01:18
خوابش رو دیدم و نگاهم که بهش افتاد قلبم انفجار نور و ستاره کرد و سرمست بیدار شدم. حالا درسته که با زور و کتک از عاشق ول نکن بودن جدا شدم و دیدم عجب باگهای غیرقابل انکاری داشتهها، اما لااقل تو قلمروی خوابها عشق نمیمیره. (نه اینکه تو بیداری هم مرده باشه، نه) آهنگای شاد که میذارم و به رقص درمیام، تو خیالم میبینم...
-
بیست
1399/03/10 22:09
اینجا محل بی حوصله نویسی های بیست سالگیم بود؟ نه. اصلا بیست سالگیم ربطی به من داشت که حالا اینجا رو به خودم مربوط بدونم؟ چه مزخرفاتی نوشته بودم. لیلا که یادآوری کرد اصلا چنین جایی وجود داره، حدس زدم باید اسمی مربوط به یه پروانهی نگونبخت رو روش گذاشته باشم. پروانهی نیممرده، پروانهی پرواز نکن! و لازمه که بازم ذکر...
-
رذالت بی علت
1396/06/20 05:35
ــ علیت روانشناختی به این معناست که تمام تفکرات ، هیجانات و اعمال آدمی دارای علت و سبب هستند ــ چه دروغ خوشبینانه ی امیدوار کننده ای . مزخرف ! من همونقدر بی دلیلم که کریستین دانست تو فیلم Melancholia وسط مراسم عروسیش با اون پسر غریبه سکس کرد :)) صرفا محض آشفتگی از کشف رذالت جدیدش خوشحال بود می توانست در نهایت درک مهر...
-
مـار
1396/06/19 05:27
مثلا یک روز چوب جادویی غول چراغی پیامبر معجزه گری چیزی پرنده ات کند . آرزوی دیرینه ! بعد از عمری بی بال خزیدن کتفت تاب حمل آرزویت را نداشته باشد ، بلد نباشی بپری ، دوباره بخزی و بگذاری بال ها برای خودشان بپوسند ( کنار باقی آرزوهای نامنبرده )
-
توهم هفت میلیاردی عظمت
1396/06/19 01:50
درس میخوندم که به یه پاراگراف جالب برخوردم . به نظرم چیزی شبیه نژاد پرستی اما در ابعاد خیلی بزرگ تره. نوع پرستی ! حرمت و حیثیت نوع بشر ؟ :/ "فروید غالبا با کپرنیک و داروین مقایسه می شود . به او نیز همانند آنان تهمت زدند که به حرمت و حیثیت بشر اهانت کرده است . کپرنیک که ستاره شناس بود جایگاه زمین را از مرکز گیتی...
-
آغاز
1396/06/18 20:46
چی رو قراره شروع کنم؟